درود بر شما که منو به مقصدم رسوندین

            فرامش کردم

فراموش کردم کسایی که بهم ظلم کردن

فراموش کردم کسایی که من واسشون مثل نردبون بودم

فراموش کردم کسایی که ساده ولم کردن و رفتن

فراموش کردم کسایی که اومدن تو زندگیم ولی قصدشون من نبودم

فراموش کردم کسایی که بقیه رو ب من ترجیح دادن زمانی که خیلی بهشون نیاز داشتم

فراموش کردم کسایی که اومدن،شروع کردن،ساختن،آبادکردن،ویران کردن،خراب کردن،تموم کردن و رفتن

خوشحالم چون قدرتشوپیدا کردم که فراموش کنم

وخوشحال تر که دیگه هیچکی نمیتونه منو آزار بده

اما ازشون ممنونم که بهم فهموندن ارزشم بالاتر از اون هاس

پس شروع میکنم زندگی ای که هیچکس توش راه پیدا نکنه بجز

صاحب اون

لایق اون

عاشق اون

پایان یافت همه ی شوخی های جدی زندگی

وشروع شد جدی زندگی کردن برای کسی ک

ارزش اینو داره

*****

از پشت این سکوت، از این نقاب و نقش
حال مرا بفهم، جرم مرا ببخش
امروز بهترم، حوا بیا ببین
دلتنگ من مباش، من مرده ام... همین

بس کن ساعت ...

دیگر خسته شده ام ...

آره من کم آورده ام ...

خودم میدانم که نیست ...

اینقدر با صدایت ، نبودنش را به رخم نکش.

دلتنگی هایم را روی بند می اندازم تا باد آنها ببرد..

روی بند که می اندازم باد بند می اید..

مثل اینکه می خواهند تا ابد با من بمانند..

 به سراغ مـــن اگر مي آيي

 تنــد و آهســته چه فرقي دارد؟

یادمان باشد اگر خاطر مان تنها ماند

 طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم

کاش همیشه در کودکی میماندیم

         تا بجای دلهایمان

   سر زانوهایمان زخمی میشد...

سکوتت را نمی خواهم، صدایم کن

 سهم "مــــــــن" از "تــــــــو "

کاش وقتی اسمان بارانی است

از زلال چشمهایش تر شویم

وقته پاییز از هجوم دست باد

کاش مثل پونه ها پر پر شویم

کاش اشکی قلبمان را بشکند

با نگاه خسته ای ویران شویم

کاش وقتی شاپرک ها تشنه اند

ما به جای ابرها گریان شویم

کاش وقتی ارزویی می کنیم

از دل شفافمان هم رد شود

مرغ امین هم از ان جا بگذرد

حرف های قلبمان را بشنود

چه اشتباه بـزرگیست ، تلخ کردن زندگیمان
برای کسی که در دوری ما
شیرین ترین
لحظات زندگیش را سپری میکند . . .

عشق چیست؟
مادر گفت 
عشق یعنی فرزند.
پدر 
گفت عشق یعنی همسر.
دخترک گفت عشق 

یعنی عروسک.
معلم گفت عشق یعنی بچه  ها.
خسرو گفت عشق یعنی 
شیرین.
شیرین 
گفت عشق یعنی خسرو.
فرهاد گفت: …. ؟
فرهاد هیچ هم 
نگفت.
فرهاد نگاهش را به 
آسمان برد؟ باچشمانی بارانی. میخواست  فریاد 
بزند اما سکوت کرد!‌ میخواست شکایت کند 
اما نکرد. نفسش دیگر بالا نمی 
آمد؟  سرش را پایین آورد و رفت! هر چند که باران 
نمی  گذاشت جلوی پایش را ببیند! 
ولی او نایستاد. سکوت کرد و فقط رفت. چون میدانست 
او  نباید بماند. و عشق 
معنا شد.

tmlove

آن نازنین کجاست که یادم نمیکند

صد غم به سینه دارم و شادم نمیکند

یک لحظه آنکه بی من هرگز نمی نشست

امشب به یاد کیست که یادم نمیکند

از چه بنویسم؟؟

از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟

یا از دلی که سوتو کور است؟

از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟

از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟

یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟

از چه بنویسم ؟؟

از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟

یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟

از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟

یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟

من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم…

من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم…..

من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد….

 به ستایش روی آوردم …… گفتند خلاف است !!

به عشق روی آوردم ………. گفتند گناه است !!

خندیدم ……………….. گفتند کودکانه است !!

گریستم ………………… گفتند دیوانه است !!

و حال که در عزای عشق نشسته ام و هیچ نمی گویم

همه گویند که ….. هی !! فلانی عاشق است ؟؟!!

شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….؟؟؟

خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…

دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…

نتونه به هیچکی اعتماد کنه…

هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,

آخرش برسه به یه بن بست …

تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه …

اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه

به اون هم نمی تونه بگه…

خبری از آسمون هم ندیده

مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!

بهش محل هم نداده

تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …

خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از  تنهایی
بناله…

خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟!

خیلی سخته ادم احساس کنه خدا اونو از بنده هاش جدا کرده …

خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به حرفات گوش می ده یا 
…
پرده ی گناهات اونقدر ضخیم شده که صدات به خدا نمی رسه…؟!

کاش دنیا یکبار هم که شده
 

بازیش را به ما می باخت مگر چه لذتی دارد

این بردهای تکراری برایش؟!

تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام

دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو

دردش متفاوت باشد ویرانم می کند

من از دست رفته ام ، شکسته ام

می فهمی ؟

به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛

اما اشک نمی ریزم

پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند

یک پلک زدن فاصله از تو تا من

باید بزنیـــم پلک یا تو یا من

هر چند که گفتند گناه است این کار

اما تو یکی بزن گناهش با من . . .

  صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است, صدا کن مرا که
صدایت قلب شکسته ام را
تسکین میدهد,صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا

نشسته ام تا شاید
صدایم کنی صدایم کنی ومحبت ..بی دریقت را نثارم
کنی

آری... با عشق هر آنچه
که می  خواهید می توانید به دست آوردید

سایه ام امشب ز تنهایی مرا همراه نیست

گر در این خلوت بمیرم، هیچ کس آگاه نیست

من در این دنیا به جز سایه ندارم همدمی

این رفیق نیمه راهم گاه هست گاه نیست